دوستی می گفت عشقی که در این کتاب به مخاطب ارائه می شود یک قاعده نیست،یک استثناست!
من هم در پاسخ خواهم گفت: حق با توست، اما فکر کنیم که اگر یک قاعده بود، چقدر تا کجا به زندگیمان خسارت زده ایم؟

یک عاشقانه آرام نویسنده:نادر ابراهیمی
برگزیده هایی از متن کتاب:
((عشق به دیگری،ضرورت نیست،حادثه است.
عشق به وطن، ضرورت است، نه حادثه.
عشق به خدا ترکیبی ست از ضرورت و حادثه.
عشق به اعتبار مقدار دوامش عشق است نه شدت ظهورش((...
دانلود اینجا
دانلود
قسمت هاي زيبايي از كتاب :
در ميان همه جانوران جهان ، فقط انسان ها اعدام مي شوند – به وسيله انسان ها . ديگر هيچ جانوري اعدام نمي شود و نمي كند .
تاب آوردم ، چرا كه جرمم فقط خواستن بود و به اين جرم بد مي كشند اما آنكه كشته مي شود ، سرافكنده نمي شود .
عشق يك قطار مسافربري نيست تا اگر كمي دير رسيدي ، قطار رفته باشد و تو مانده باشي – با چمدان هاي سنگين ، با تاسف ، با قطره هاي
اشكي در چشمان حسرت .
نفرت انگيزترين چيزي كه خداوند خدا رخصت داد تا ابليس به انسان هديه كند ، حكومتي ست كه عشق را نمي فهمد .
در گذشته ها به دنبال لحظه هاي ناب گشتن ، آشكارا به معناي آن است كه آن لحظه ها ، اينك وجود ندارند .
اگر عشق را از جريان عادي زندگي جدا كنيم – از نان برشته ي داغ ، چاي بهاره ي خوش عطر ، قوطي كبريت ، دستگيره هاي گلدار و ماهي تازه
– عشق همان تخيلات باطل گذرا خواهد بود .
بهترين دوست انسان ، انسان است نه كتاب .
تنها اعتقاد به اينكه سعادت ، دور از دسترس ماست ، سعادت را دور از دسترس ما نگه مي دارد .
هيچ چيز همچون اراده به پرواز ، پريدن را آسان نمي كند .
هيچ قله اي ، آخرين قله نيست . رسيدن غم انگيز است . راه بهتر از منزلگاه است . برويم بي آنكه به رسيدن بينديشيم ، اما واقعا برويم .
حافظه براي عتيقه كردن عشق نيست براي زنده نگه داشتن عشق است .
يك بار ، يك بار ، و فقط يك بار مي توان عاشق شد . عاشق زن ، عاشق مرد ، عاشق انديشه ، عاشق وطن ، عاشق خدا ، عاشق عشق ....
يك بار ،فقط يك بار . بار دوم ديگر خبري از جنس اصل نيست .
نگذاريم كه عشق در حد خاطره حقير و مصرفي شود .
مگذار كه عشق به عادت دوست داشتن تبديل شود .
مگذار كه حتي آب دادن گلهاي باغچه به عادت آب دادن گل هاي باغچه تبديل شود !
عشق به دوست داشتن و سخت دوست داشتن ديگري نيست . پيوسته نو كردن خواستني ست كه خود پيوسته خواهان نو شدن است و
ديگرگون شدن .
ديگر سخن گفتن عاشقانه دليل عشق نيست ، آواز عاشقانه خواندن دليل عاشق بودن .
نمي شود كه تو باشي
درست همين طور كه هستي
و من هزار بار خوبتر از اين باشم
و باز هزار بار عاشق تو نباشم
مشكل اين است كه از همه روياهاي خوش آغاز دور مي شويم و اين دور شدن به معناي قبول سلطه ي بي رحمانه زمان است . بر سر قول و
قرارهاي نخستين نماندن ، باور پيرشدگي روح است و خواجگي عاطفه .
بعضي ها را ديده ام كه از وقت كم شكايت مي كنند . آنها مي گويند : حيف كه نمي رسيم . گرفتاريم . وقت نداريم . عقبيم .... . اينها واقعا بيمار
خيالبافي هاي كاهلانه خود هستند . وقت علي الاصول بسيار بيش از نياز انسان است . ما وقت بي مصرف مانده و بوي نا گرفته بسياري در
كيسه هايمان داريم : وقتي كه فنا مي كنيم ، مي سوزانيم ، به بطالت مي گذرانيم .
نگفتن همان دروغ گفتن است – قدري كثيف تر .
مي توان به سادگي عاشق شد اما عشق ساده نيست .
مي داني كه " اشتباه شنيدن " چه قدر غم انگيز است ؟ هيچ مي داني اگر يك روز حرفي را از من نقل كني كه من گفتن آن را انكار كنم و تو
شنيدن آن را اصرار ، چه پيش خواهد آمد ؟ تاسف ... تاسف .... نفسم گرفت.
عشق به اعتبار مقدار دوام عشق است نه شدت ظهورش .
عشق به ديگري ابزاري است براي زيباتر و زيباتر ساختن زندگي .
نمي شود كه با چيزي كه به آن اعتقادي نداري كنار بيايي و باز هم كسي باشي . آبرومند باشي . شريف باشي . چيزي باشي .
حكومت خوبان ، خوبان را مردود نمي كند . خانه نشين شدن خوبان ، حمله ي قلبي حكومت است .
|